«من جلوی لشکر -دشمن- بودم، دیدم حسین(ع)، پس از وداع با اهل بیت خود، به سوی میدان میآید، در این هنگام ناگاه چشمم به دخترکی افتاد که از خیمه بیرون آمد و با گامهای لرزان، دوان دوان به دنبال او شتافت و خود را به حسین رسانید،آن گاه دامن او را گرفت و صدا زد «یا ابه! انظر الی فانی عطشان»؛ «بابا جان، به من بنگر، من تشنهام»
عصر عاشورا برای کودکان آلالله آب میبرند، اما رقیه ظرف آب را به سمت قتلگاه میبرد و میگوید: «بابایم تشنه بود، میخواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم».
عصر عاشورا برای کودکان آلالله آب میبرند، اما رقیه ظرف آب را به سمت قتلگاه میبرد و میگوید: «بابایم تشنه بود، میخواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم».